اُمیکرون ویروس بی خیالی
به گزارش مجله پزشکی، دست پسرش را محکم گرفته و منتظر تاکسی اینترنتی است تا به خانه بروند. می گوید خلاص شدن از کرونا به یک رؤیا شباهت دارد. مردم در این دو سال خسته شده اند و ترجیح می دهند برای اُمیکرون زیاد سخت گیری نکنند.
به گزارش خبرنگاران، روزنامه ایران نوشت: زنگ مدرسه به صدا درمی آید و بچه ها با هیاهو و خرسندی از در بزرگ حیاط بیرون می آیند. پدرها و مادرها کنار پیاده رو انتظار می کشند. چند نفری هم درباره اوضاع کرونا و بازشدن مدارس با هم صحبت می نمایند. بچه ها یکی یکی بیرون می آیند و با دیدن پدر و مادر به سوی آنها می دوند. برخی ها ماسک دارند و برخی هم انگار یادشان رفته ماسک بزنند. یکی می گوید پسرم سر کلاس که ماسک را درنیاوردی؟ چند نفر تو کلاس بودید؟ مادر دیگری می پرسد پس چرا ماسک نزدی، ماسکت کو؟ از همکلاسی ها کسی سرما خورده بود؟ خانم معلم هم ماسک داشت؟
اینها اولین سؤالاتی است که والدین جلوی در مدرسه از بچه ها می پرسند. انگار برای کسی درس و کلاس و بازی بچه ها اهمیتی ندارد؟
سرایدار مدرسه مراقب است دانش آموزی بدون ماسک از مدرسه بیرون نرود. بچه ها خرسند از بازگشایی مدرسه و دیدن همکلاسی ها هستند و والدین نگران سلامت بچه ها و ابتلای آنها به کرونا. کمی آن طرف تر انگار خبری از نگرانی نیست. مغازه دار بدون ماسک خریدهای مشتری را حساب می نماید و دو نفر در پیاده رو صورت یکدیگر را می بوسند و روز مادر را به هم تبریک می گویند. انگار اُمیکرون با بقیه سویه های کرونا فرق دارد و این بار می توان از پس آن برآمد.
سمیه دست پسرش را محکم گرفته و منتظر تاکسی اینترنتی است تا به خانه بروند. می گوید خلاص شدن از کرونا به یک رؤیا شباهت دارد. مردم در این دو سال خسته شده اند و ترجیح می دهند برای اُمیکرون زیاد سخت گیری ننمایند: از وقتی کرونا آمد زندگی همه دستخوش تغییر شد. انگار قرار نیست زندگی به روزهای قبل از کرونا بازگردد. این روزها هم که باز تعداد مبتلاها زیاد می گردد و شهرهای کشور دوباره قرمز و نارنجی می شوند. این یعنی بازگشت دوباره محدودیت ها. باور کنید این دو سال آن قدر من و خانواده ام رعایت کردیم که این بچه کلافه شده است. نه مهمانی می رویم، نه کسی به خانه ما می آید. رفت و آمد ما فقط به خانه پدری مان محدود شده است. از این شرایط خسته شده ایم و بچه ها از نظر روحی و روانی آسیب دیده اند.
پسرم کلاس دوم ابتدایی است و سال قبل کلاس ها آنلاین بود. یادگیری حروف الفبا و مفاهیم ابتدایی ریاضی برای دانش آموز کلاس اول به صورت آنلاین خیلی سخت است. به نظرم یادگیری بچه ها سال قبل خیلی ضعیف بود. سال جاری مدیر مدرسه پسرم گفت هفته ای سه روز کلاس ها حضوری است. من هم مثل خیلی از والدین نگران هستم اما ترجیح می دهم پسرم مدرسه برود. البته شنیدم اُمیکرون مرگ ومیر کمتری دارد و تعداد کمی هم کارشان به بیمارستان می کشد. من و همسرم سه دوز واکسن زدیم و خیال مان راحت است. امروز هم کلاس های پسرم حضوری بود و من خیلی سفارش کردم ماسکش را پایین ندهد و در کلاس چیزی نخورد. تنها نگرانی من بچه هایی هستند که با علائم سرماخوردگی به مدرسه می آیند. هر چقدر هم که به پسرم سفارش کنم از این بچه ها فاصله بگیرد فایده ای ندارد. خدا خودش حافظ این بچه ها باشد.
آمنه کارمند بانک است و با دخترش ویترین مغازه ها را دیدن می نماید. می گوید مردم اُمیکرون را جدی گرفته اند ولی مسئولان زیاد جدی نمی گیرند: من و همسرم پروتکل ها را سفت و سخت رعایت می کنیم. با این که همه ما واکسن زده ایم اما اُمیکرون شیوع بالاتری از ویروس های قبلی دارد و یک نفر می تواند در یک محیط بسته تعداد زیادی را مبتلا کند. با این که گفته می گردد این نوع تازه، مرگ ومیر کمتری از بقیه ویروس ها دارد اما همین که مبتلا بشوی و درد و تب و لرز را تحمل کنی، خودش یک فرایند زجرآور است.
من سال قبل روزهایی که دلتا شیوع پیدا نموده بود، مبتلا شدم. روزهای خیلی سختی داشتم و کارم به بیمارستان کشید. هنوز هم با عوارض آن دست به گریبان هستم و نفس تنگی دارم. دوست ندارم دوباره به آن روزها برگردم.
به همین علت این بیماری را خیلی سفت و سخت می گیرم اما انگار فقط ما خیلی جدی می گیریم. هر روز تعداد مبتلاها در حال افزایش است و از آن طرف آموزش و پرورش اعلام می نماید مدارس باید حضوری باشد. من و خیلی از اولیای بچه ها با مسئولان مدرسه صحبت کردیم که کلاس ها آنلاین باشد اما گفتند آموزش و پرورش ابلاغ نموده مدارس حضوری است. امیدوارم این روزها در تصمیم شان تتازه نظر نمایند. همین ساده انگاری باعث شده خیلی ها که از ماسک زدن خسته شده اند آن را کنار بگذارند. هفته گذشته یکی از همکاران ما علائم سرماخوردگی داشت و بدون توجه به این موضوع به همه اتاق های اداره سرکشی نموده بود که باعث شد چند نفر از همکاران مبتلا شوند.
متأسفانه به علت شباهت علائم این ویروس با سرماخوردگی خیلی ها تصور می نمایند سرما خورده اند و نیازی به قرنطینه ندارند. وقتی سینماها باز هستند و مهمانی ها برپاست یعنی اُمیکرون زیاد هم جدی نیست. دخترم 14 سال دارد و نصف بچه های مدرسه شان واکسن زده اند و خیلی ها هم نزده اند.
زینب منتظر تاکسی است تا سر کار برود. می گوید اگر راننده ای ماسک نزده باشد سوار نمی شوم. از این که خیلی ها سویه تازه کرونا را ساده گرفته اند، کلافه است. او می گوید: هر سویه تازه کرونا که آمده مبتلا شده است: با وجود این که خیلی رعایت می کنم اما چون کار ما با ارباب رجوع است همواره در معرض خطر هستیم. هنوز هم درگیر عوارض کرونایی هستم که سال قبل گرفتم. ریه ام بشدت آسیب دید و 10 روز در بیمارستان شهدای تجریش بستری شدم. روزهای سختی بود و جلوی چشم من چند نفر فوت کردند.
بعد از آن هم دو بار دیگر مبتلا شدم ولی شدید نبود. دخترم سال آخر متوسطه است و با این که همواره خانه می ماند اما سه بار به کرونا مبتلا شد. پسرم کلاس ششم درس می خواند که او و همسرم هم دوبار مبتلا شدند. هرچند پزشکان می گویند به علت این که به نوع شدید کرونا مبتلا شده ام، بدن من در برابر این ویروس قوی شده اما باز هم می ترسم.
روز اولی که اعلام شد سویه تازه کرونا به نام اُمیکرون در آفریقای جنوبی پیدا شده، مطمئن بودم چند ماه بعد به ایران می رسد. خوشبختانه با توسعه واکسیناسیون آمار مبتلاها و فوتی ها کم شد اما از آن طرف مردم بی خیال تر شدنده اند. همین میوه فروشی آن طرف خیابان را ببینید. چند نفر ماسک زده اند؟ از آن طرف مدیر مدرسه پسرم اعلام می نماید بچه ها باید مدرسه بیایند. تا الان که مقاومت نموده ایم و حتی با وجود غیبت خوردن اجازه ندادیم مدرسه برود. سلامتی بچه مهم تر از تحصیل است. پسربچه ها نمی توانند در مدرسه پروتکل های بهداشتی را رعایت نمایند. معلم و مدیر که نمی توانند به این همه دانش آموز نظارت نمایند. فکر می کنم این هایی که بی خیال شده اند و ماسک نمی زنند تا حالا به کرونا مبتلا نشده اند وگرنه مثل من محکم تر از قبل رعایت می کردند.
با آنها که صحبت می کنی می گویند سویه تازه خطرناک نیست و مثل سرماخوردگی است و با چند روز استراحت خوب می شوی. از طرف دیگر خیلی ها علائم دارند ولی تصور می نمایند سرما خورده اند و حاضر نمی شوند تست بدهند. با این شرایط تا چند روز آینده حتماً رنگ تهران دوباره قرمز می گردد.
ماسک را پایین می دهد و با همه وجود عطسه می نماید و دوباره ماسک را بالا می کشد. نایلون روی خشکبار را محکم می نماید و سراغ گوشی موبایلش می رود. سعید هیچ نگرانی از اُمیکرون ندارد. می گوید از نوع ووهان و دلتا جان سالم به در برده، این که دیگر چیزی نیست: الان کسی پیدا نمی کنی که خودش یا اطرافیانش به کرونا مبتلا نشده باشد. به هر حال دو سال است که این ویروس با ما زندگی می نماید. باید با آن کنار بیاییم. سال قبل مبتلا شدم و دو هفته نتوانستم از خانه بیرون بیایم. مغازه دو هفته تعطیل شد و حسابی ضرر کردم. باور کنید همه خسته شده اند.
خیلی ها فکر می نمایند کرونا تمام شده ولی این طور نیست، داستان ادامه دارد. دو سال است نه مهمانی رفته اند نه جشن و عزا. به هر حال آدم یک روز خسته می گردد. حالا هم که اکثراً واکسن زده اند و ایمنی بالا رفته و این نوع تازه ویروس هم که آن قدرها قوی نیست، خیال مان راحت است. به نظرم الان باید کسانی که واکسن نزده اند، نگران باشند. شنیدم این نوع تازه آنهایی را که واکسن نزده اند بیشتر درگیر می نماید. من هم راستش بیشتر به خاطر مشتری ها ماسک می زنم، وگرنه خسته شده ام. امیدوارم اُمیکرون آخرین سویه این ویروس باشد و سال آینده به زندگی عادی برگردیم.
منبع: خبرگزاری ایسنا